جدول جو
جدول جو

معنی گرمابه بان - جستجوی لغت در جدول جو

گرمابه بان(گَ بَ / بِ)
حمامی. آنکه گرمابه را اداره کند. گرمابه دار. حمامچی: چون از در دررفتیم گرمابه بان و هر که آنجا بودند همه بر پای خاستند. (سفرنامۀ ناصرخسرو). رجوع به گرمابان و گرماوان شود
لغت نامه دهخدا
گرمابه بان
آنکه گرمابه را اداره کند حمامی: چون از در دررفتم گرمابه بان و هرکه آنجا بودند همه بر پای خاستند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ وَ / وِ)
گرمابه وان. حمامی: در مواضی ایام و سوالف دهورو اعوام در شهر قنوج گرماوه بانی بود معروف و مذکور به آلت و ثروت. (سندبادنامه ص 173). گرماوه بان متفحّص وار از شکاف در نظاره میکرد. (سندبادنامه ص 178)
لغت نامه دهخدا
(گَ بَ / بِ)
حمامی. (زمخشری). رجوع به گرمابه بان شود
لغت نامه دهخدا
(زِهْ کَ دَ نِ کَ)
حمام رفتن. استحمام:
گرمابه زد و لباس پوشید
آرام گرفت و باده نوشید.
نظامی.
کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده
عرق و آب چکانش چو گلاب از رخ و موی.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(گَ بَ / بِ بَ)
مزد حمام. اجرت گرمابه، انعام. بخشش: نزلها بیاوردند از حد و اندازه گذشته و بیست هزار درم سیم گرمابه بها. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرمابه بانی
تصویر گرمابه بانی
شغل گرمابه بان
فرهنگ لغت هوشیار
گرمابه بان. حمامی: در شهر قنوج گرماوه بانی بود معروف و مذکور بالت و ثروت
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گرمابه را اداره کند حمامی: چون از در دررفتم گرمابه بان و هرکه آنجا بودند همه بر پای خاستند
فرهنگ لغت هوشیار
بحمام رفتن استحمام کردن: گرمابه زد و لباس پوشید آرام گرفت و باده نوشید. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمابه بها
تصویر گرمابه بها
بخشش، انعام، اجرت، گرمابه
فرهنگ لغت هوشیار